محل تبلیغات شما



این روزها پر از استرسم.

چرا? 

چون دارم به آخر این مرحله از زندگی تحصیلی ام نزدیک میشم. دو هفته دیگه وقت دارم تا تز رو بفرستم بره برسه به دست ممتحن های عزیز

و یه ماه و نیم دیگه اگر خدا بخواد دفاع کنم امروز خبر رسید ممتحن خارجی عزیز قبول کرده که غیر حضوری تز م رو داوری کنه.

خدایا خودت کمک کن به من ایده آل گرای کمال گرای کمال پرست که دست بردارم از دقت کردن بی مورد و ببندم. بفرستم بره. آخه کی گفته ریسرچ باید کامل باشه. ریسرچ اسمش روشه. ریسرچ. هرروز میتونه کامل تر بشه ولی نهایتی براش نیست.


خیلی دلم گرفته برای ندیدنت

از دیده ام بگیر حجاب ندیدنت

مصرع اول از خودمه، مصرع دوم آخرین مصرع از یک شعر شاعر دیگری است. 
شنبه دیگری از راه رسید و عمر چه شتابان میگذرد! هفته پیش حال خوبی داشتم و این هفته دلگیر دلگیرم. خدایا خودت "محول الاحوال الی احسن الحال" را روزی امروز ما بگردان.

بریم سراغ کار و درس!

 

راستی تولد آقای باران، امام رضا ع پیشاپیش مبارک.

اللهم الرزقنا زیارت علی بن موسی الرضا المرتضی در مشهد به زودی!!!!!

 


شنبه ها میام دانشگاه، کار هم میکنم  حدود  6 7 ساعت ولی نمیدونم چرا خیلی روز جدی کاری نیست برام.  حسم جالبه در مورد این روز. معمولا شنبه ها و مخصوصا یک شنبه ها استرس زیادی سراغم میاد که هی چرا هیچ کاری نمیکنی. به قول یکی از بچه ها، ریسرچ عقب افتاد ها!

یه حس سرخوشی توی روز شنبه دارم. مخصوصا از وقتی  مهرماه برام ماه عزیزی شده. تلاش نکنید شما ربطش رو متوجه نمیشید.

امروز ولی از کوچیک بودن دل خودم خنده ام گرفت. یه نفر خیلی معروف توی یه فیلد دیگه( یه نفری که ویکیپدیا داره اسمش و یه معادله به نامشه( توی فیلد فیزیک(من فیلدم فیزیک نیست)) نویسنده آخر مقاله ای هست که امروز گوگل اسکلار بهم پیام داد( گوگل اسکلار بهم پیام داد!  چه جمله خنده داری)  که مقاله منو سایت کرده. کلی ذوق کردم. آخه از زمان چاپ مقاله ام بیش از 1 سال و دو ماه میگذره و فقط یه نقر تو کارش سایتم کرده بود که اونم  مقاله ریویو از گروه خودمون بود. 

ذوق نداره.؟؟؟ همش داشتم فکر میکردم کارم خیلی قدیمیه که تا حالا هیچ کس حتی نگاهشم نکرده ولی امروز این اسم این آقای دکتر معروف کلی امیدوارم کرد.

حالا از ذوقش همان که من تا الان تقریبا یه سری کار ریز کردم و کار اصلی روزم رو هنوز شروع نکرده ام!!!!!

به پیش خانم نقش خیال!

راستی مجتهد درونم زنده است. نگران نباشید فقط افسردگی گرفته. دارم باهاش صحبت میکنم بلکه دوباره نقششو شروع کنه.

روز خوبی داشته باشیم!!!!

 



کمی اراده میخواهم با سر سوزنی انگیزه    برای ادامه کار و زندگی  

عزیزی میگفت وقتی حس میکنی پیش نمیری و داری درجا میزنی 
در واقع داری چیز جدیدی یاد میگیری 
شیطون ( بیچاره شیطون) همیشه در قدم های آخر میاد و بذر ناامیدی میپاشه تو ذهنت که 

تو نمیتونی، اینکار انجام نمیشه، اصلا این کار به چه درد میخوره

میگه وقتی این احساس ها رو داری بدون چند قدم دیگه موفقیته. ناامید نشو و ادامه بده.

امیدوارم منم الان تو این مرحله باشم 
اومدم بگم شیطون جون، برو دست از سرم بردار بذار به همون کار بی نتیجه ام برسم.
والا!!!!

مجتهد درونم خیلی وقته ساکته. شاید خوابش برده. شایدم مرده. نمیدونم چرا ازش خبری نیست.


 


تاپیک جالبیه نه؟

برای خودم که جالبه. بسیار ملت دو رویی هستیم یا شدیم.

 روز ولنتاین رو جشن میگیریم و خرس و شکلات به هم کادو میدیم. من با این قسمتش کار ندارم. یه عده هم میگن نخیر ما خودمون سپندرمزگان داریم  ولنتیاین چیه. اتفاقا من فکر نمیکنم گرفتن فرهنگ خوب و کارهای خوب از هیچ ملتی هرچند غربی کار بدی باشه. و 

خیلی هم کار خوبیه. 

حتی حدیثی بسیار زیبایی داریم از امام علی(ع) که فرمود: خُذِ الْحِکْمَةَ مِمَّنْ أَتَاکَ بِهَا وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ .

قَال‏»؛حکمت را از کسى که آن‌را برای تو می‌آورد، بگیر و به آنچه گفته است، بنگر و به [شخصیت‏] گوینده نگاه نکن.[1]

 من با عمق قضیه کار دارم.

یه نگاه به بطن جامعه نشون میده ،بسیار عصبانی و خشنیم. تحمل حرف مخالفمون رو نداریم. طلاق سر به فلک میکشه. پدر با پسر قهره. برادر با برادر دعوا داره. راننده تاکسی و مسافر قصد کشتن هم رو دارن. جای پارک کشته میده. 

اون وقت ولنتاین گرفتنمون چیه؟ 

پس عکسای تلگرام و اینستامون چی میگه؟چرا اینقدر ظاهر برامون مهم شده. خرس و شکلات به چه درد میخوره وقتی دو کلمه نمیتونیم با هم حرف بزنیم؟

ایناست که دل آدم رو به درد میاره

گم کردیم همه با هم راه رو

این ره که ما میرویم به بیابان است نه گلستان و بهشت.

والسلام

 [1] غررالحكم و دررالكلم 


فقط مینویسم که حال امروزم رو یادم بمونه برای همیشه.

یادم بمونه چه روزهایی داشتم و از کجا اومدم

دو روز مونده به روز موعود. توی اتاق میتینگ روم 3 توی ال چی 5 نشستم. همونجایی که بعضی از مراسم های مذهبی مون رو توش میگرفتیم.
تمرین کردم یه دور.

ولی بازهم نگرانم. خیلی نگران. اشکم بند نمیاد. نمیدونم چی شد یه دفعه ای. شاید به خاطر پخش اذون خودکار سایت آوینی بودش. دلم هوای خدا رو کرد و  فکر کردم که چقدر ضعیفم و دلم به حال خودم سوخت.

خدایا این روزها هم مثل همیشه فقط روی تو و کمکت حساب کردم 

ناامیدم نکن.

دستم رو بگیر

راستی فاطمیه شروع شده.
امیدوارم بتونم فاطمیه دوم با فراغ بال بیشتری از حال و هوا استفاده کنم.
یا حضرت مادر. 
دخترت به آغوش مادرش و دلگرمی ات نیاز دارد. دعایم کن.

 

 


این متن رو مینویسم تا یادم بمونه حال جسمم و روحم توی این روزها.


یادم بمونه چه روزهای سختی رو گذروندم وقتی اشتباهات گذشته ام رو به دلیل بی دقتی یا جدی نگرفتن یا  تصور بی اهمیتی کشف میکردم. درسته اسم این پروسه  روشه و یعنی هرروز در حال تکمیل باید باشیم اما منظور من کارهایی هست که باید اهمیت میدادم اما اهمال کردم. 

روزهای پر از استرسی که هرروز کشف میکردم که چقدر چند سال پیش هیچی بلد نبودم اما ادعا داشتم. 
یادم بمونه که هرروز فقط به حل مشکل اون روز فکر نکنم و به عبارتی نوک دماغم رو نبینم و به فکر نتیجه دراز مدت کارم باشم. 
این بزرگترین نتیجه ای هست که گرفتم.  فقط نزدیک بین نباشیم. دوربین هم باشیم. به اثرات درازمدت نگاه کنیم.  

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها